ایکاش در شهرمان اندکی وفابه فروش بود
بغض های فروخورده از عشق،در خروش بود
ایکاش سهراب،گفته بود دل خوش سیری چند
تا که نشاید دستهایمان اینگونه بی توش بود
ایکاش می گفت،تامهربانی هست زندگی باید کرد
تا شاید اینگونه نبود که شقایق در فغان و جوش بود
ایکاش قبله اش گلرخسار یار بود،نبود یک گل سرخ
تا شاید که نبود در فصل برگ ریز ،قبله اش خاموش بود
ایکاش نبود دشت سجاده او،آب وضو تپش پنجره ها
سودای عشق سجاده و آب وضو، مخمور می فروش بود
سلام
یه گل کاکتوس قشنگ تو خونه ام داشتم،اوایل بهش میرسیدم، قشنگ بود و جون دار، کم کم فهمیدم با همه گل هام فرق داره، خیلی قوی بود، صبور بود، اگه چند روز بهش نور و آب نمیدادم هیچ تغییری نمیکرد منم واسه همین خیلی حواسم بهش نبود به خیال اینکه خیلی قویه و چیزیش نمیشه، هر گلی که خراب میشد میگفتم کاکتوسه چقدر خوبه هیچیش نمیشه اما بازم بهش رسیدگی نمیکردم تا اینکه یه روز که رفتم سراغش دیدم خیلی وقته که خشک شده، ریشه اش از بین رفته بود و فقط ساقه هاش ظاهراشو حفظ کرده بود، قوی ترین گل ام و از دست دادم چون فکر کردم قویه و مقاوم . مواظب قوی ترین های زندگی امون باشیم ما از بین رفتنشونو نمیفهمیم چون همیشه یه ظاهر خوب دارن، همیشه حامی ان، پشتت بهشون گرمه اما بهشون رسیدگی نمیکنیم، تا اینکه یه روز میفهمی قوی ها هم از بین میرن
ماه بانو مرد
خدانگهدار